نام فایل | حجم فایل |
---|---|
sh_968580_9986.zip | 454k |
مجموعه داستان کوتاه واکسی تنگِ غروب بود که دمپايیهای پلاستيکیش را سرپا زد، چادر نمازگلدار نيمدارش راسرش انداخت و با دختر ده سالهش از خانه زد بيرون. سال پيش شوهرش يک روز بیخبر رفت وديگر برنگشت. هيچوقت نفهميد کجا رفته است. اوايل زياد از دوست و آشناها سراغ مردش راميگرفت اما مدتی که گذشت ديگر به نبودش عادت کرد. بخصوص که ناچار شد کار کند.هرکاری انجام می داد. کلفتی، رختشويي و کارهای همسايه ها؛ گاهی ...
توضیحات بیشتر - دانلود 6,000 تومانآلتاي محمدوف خطاب به شاگرد خود گفت :- غيبعلی ! ..- بله ، استاد ...- غيبعلی ، اگر خداوند به جاي پسر بی فراست به آدم دختر کوري می داد ، بهتر بود ... ؟ -- چرا ساکتی ، غيبعلی ؟- درست می فرماييد ، استاد ... ...
توضیحات بیشتر - دانلود 3,000 تومان